محل تبلیغات شما

مجنون ترین لــــــیلـــــــی



وقتی حرف از کتاب و یا بهترین داستانی که تا به حال خوندم میشه اولین چیزی که به ذهنم میاد مجموعه 12 جلدی کتابی که به اسم "قصه های سرزمین اشباح" به چاپ رسیده ولی در واقع اینا شبح نیستن، خون آشام هستن، میفتم. من از هر کتابی با هر موضوعی استقبال نمیکنم و خیلی کم پیش میاد که داستانی خیلی زیاد جذبم کنه و این هم بیشتر از موضوع داستان بستگی به قلم نویسنده داره. 
بعضی نویسندده ها قلم خوب دارن و بعضیا داستان نویسی عالی. به جرات میتونم بگم که دارن شان ، نویسنده محبوب من، هر دوی اینا رو باهم داره و این جذابیت داستانش رو چند برابر میکنه. لحظه به لحظه و خط به خط داستان به اوج میبردت و به اصطلاح انگلیسی ها خیلی page turner هست. تو قسمت های بعدی خلاصه ای از داستان رو براتون میذارم


آخرین بار ڪه من از تهِ دل خندیدم
علتش پـول نبود
انعڪاسِ جُوڪ هر روز نبود
علتش، چهره‌یِ ژولیده‌یِ یڪ دلقڪ,
یا زمین خوردن یڪ ڪور نبود .
من بهِ من » خندیدم !
ڪه چو یڪ دلقڪ ِگیج
نقش یڪ خنده به صورت دارم و دلم میـــگرید .



هیشکس نمیداند پشت این لبخند ، غم مبهمیست

که روز ها بغض میشود

               شبها تا سحر گــــــــــــــــــــــــــــــــریه


      "ساویسا"


آخرین جستجو ها

هیئت کشتی شهرستان دهلران Sara's game وبلاگ شارژ ارزان کاشی پرسپولیس Angela's life دانلود نوحه و مداحی حسابداری مهربانی پژوهنده گان مدرسه شاد